خاطرات ...






















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


ناجي تنهايي من

از او كه رفته نبايد رنجشي به دل گرفت، آنكه دوستش داريم همه گونه حقي بر ما دارد؛ حتي حق آنكه ديگر دوستمان نداشته باشد. بلكه بايد تنها از خود رنجيد كه چرا بايد آنقدر شايسته ي محبت نباشم كه دوست مرا ترك كند، و اين خود دردي كشنده است....

 

 خاطرات نه سر دارند، نه ته

 بی هوا می آیند تا خفه ات کنند،

 می رسند گاهی وسط یک فکر؛

 گاهی وسط یک خیابان؛

 وگاهی حتی وسط یک صحبت؛

 رگ خوابت را بلدند ...

 سردت میکنند ...

 زمینت می زنند ...

 خاطرات تمام نمی شوند؛

تمامت می کنند ...

 



+نوشته شده در یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت8:10 PMتوسط ناجي تنها | |